رضا اسماعیلی شاهد
هدایت میوزد از مکتب توحید چشمانت
خدا را شکر بانو ٬ گشته ام امشب مسلمانت
بشارت میرسد بر من ٬ طلوعی میکند روشن
سحر از مشرق آیینهها ٬ خورشید چشمانت
ترنم میکنم امشب ٬ تبسمهای نورت را
به شوق وصف نور تو ٬ شدم بانو غزلخوانت
تو نور عصمت هفتم ٬ گواه هشتمین مهری
زمین آیینه ی عشقت ٬ فلک آیینه گردانت
اگر معصومه ی مهرت ٬ بخندد بر شب هستی
چو قلب قم شود بانو ! دل خلقت چراغانت
تبسم کن به زیبایی ٬ که مهری عالم آرایی
بُود نورت اهورایی ٬ دل آیینه حیرانت
نسیم کوثر فطرت ٬ سحاب رحمت عصمت !
مرا خیس کرامت کن ٬ شبی در زیر بارانت
قسم بر لیلة القدری ٬ که قرآن تو نازل شد
تو نوری از خدا هستی ٬ خدا باشد ثنا خوانت
شمیم جلوه زار « هو » ٬ تو هستی از خدا گلبو
شبی میآیم ای بانو ! به گلگشت گلستانت
زیارت میکنم عاشق ٬ کرامات نگاهت را
دو رکعت نور میخوانم ٬ سحر در صحن چشمانت
ز دنیا من نمی خواهم ٬ به جز سرمایه ی مهرت
نظر هرگز نمی دوزم ٬ مگر بر دست احسانت
نخواهم کرد من بیعت ٬ مگر با ضامن نورت
مُرید کس نخواهم شد ٬ مگر پیر خراسانت
طلوع نو بهار تو ٬ مبارک باد بر هستی
تو ای معصومه ی زهرا ! جهان بادا گل افشانت
*****************************
محمود ژولیده
بانوی واجب السلام ، سلام
بر تو در اوج احترام ، سلام
ای کریمه سلام بر کرَمَت
همه دلهاست راهیِ حرمت
ای حریمت بهشت هر دو جهان
حرم اهل بیت در ایران
زائرانت مسافر توحید
چاکرانت مراجع تقلید
ای مطاف تو ملجأ شهدا
تربت پاک تو حریم خدا
مظهر رحمت خدایی تو
کوثر آل مصطفایی تو
پدرت هست موسی جعفر
نَسَبت منتهی به پیغمبر
ای به روحت جلالتِ زهرا
وی به دوشت رسالت زهرا
فاطمیات بر تو می نازند
جان به شکرانۀ تو می بازند
صابره ، عابده ، کریمه تویی
فاطمه ، فاضله ، شفیعه تویی
من چه گویم ز تو کرامت را
دیده در تو امام ، عصمت را
از تو باید شناخت زهرا را
با تو باید نگاشت اسما را
آنچه که موجب قیامت بود
نصرتِ عترت و امامت بود
مثل تو حامی ولایت کیست
مثل تو پرچم هدایت کیست
بندگی را تو از که آموزی
که بما بندگی میاموزی
این تویی عبد زینب کبری
بانوی بانوان دو دنیا
تا که نام تو می رود بر لب
به نظر می رسد فقط زینب
فطرتم می شناسدَت بانو
دل من می سپاسدَت بانو
در ثنای شجاعتت این بس
که ندارد دلِ ترا هر کس
همچو زینب مهاجرت کردی
دین حق را مراقبت کردی
هجرتت بسکه آسمانی شد
نهضتت نهضتی جهانی شد
این تویی که عزیز و خوشنامی
مادر انقلاب اسلامی
دید جبریل هر طرف را جُست
که فقط مرکز زمین قُمِ تست
پیش گوییِ حضرت صادق
کرده ما را به حب تو لایق
به تو ایل و تبار می نازد
صاحبِ ذوالفقار می نازد
دختر بوتراب یعنی تو
مادر آفتاب یعنی تو
هرکه اهل اطاعت تو شود
بهره مند از شفاعت تو شود
ای کنیز خدا ، قسم بخدا
به غلامی قبول کن ما را
وصف تو ای محدّثه این است
که حدیثِ از تو هدیۀ دین است
دین اسلام از تو جاری ماند
که غدیر از تو یادگاری ماند
نیست در حال و روز اُمّت قم
سخن از بی وفاییِ مردم
اهل ایران چه خوب حُرمت داشت
قَدرَت ای بانوی ولایت داشت
آه از سرگذشت زینب و آل
کوفه با سنگ آمد استقبال
روی نیزه کجا برابرِ تو
سنگ بود و سرِ برادر تو
دست و چشمی به معجر تو نخورد
پنجۀ کس به چادر تو نخورد
*****************************
سید هاشم وفایی
امشب از آسمـان، مه انـور رسیده است
آئینـــه ای ز نـور پیمبــــر رسیده است
این جلوه و جلال کدامیـن ستـاره است
کزآسمــان به جلـوۀ دیگـر رسیده است
کـم کـم طلـوع صبـح وفـا دیـدنی بود
گوئی شب فـراق بـه آخــر رسیده است
از مشـرق مـدینــه پی عـرض احتـرام
مهـر فلک بـه دامـن پـرُ زر رسیده است
وقتی طنیـن بـال مـلائـک بلنــد شـد
آمـد خبـرکـه جلـــوۀ داور رسیده است
یک گل به نام حضرت معصومـه از خـدا
امشب بـرای مـوسی جعفر رسیده است
هفت آسمـان نظـاره گـر او بـود کـه او
با شوکت و جـلالت و بـا فـَر رسیده است
آئینـه دار زُهــرۀ زهــرا رسیــد و بـاز
گفتنــد نـور زُهــرۀ ازهــر رسیده است
این است بـانـوئی که مقــام رفیـع او
تا طاق عـرش خـالق اکبــر رسیده است
این است گوهری که ز دریای علم و دین
بـر ســاحل حقیـقتِ بــاور رسیده است
این است آن کریمه که از جـود و مکرمت
فیضش به ناتوان و تـوانگـر رسیده است
این است آن شفیعه که از قـدر و منزلت
آوازه اش به عـرصۀ محشر رسیده است
کـم گفتـه ام اگـر کـه بگــویم برای او
همچون مقـام ساره و هاجر رسیده است
هـرچه رسیده است بر آن حضرت از خدا
از قـدر روزگــار فــزون تـر رسیده است
از داستـــان غُـربـت درد آشنـــای او
خوناب سینــه بـر مـژۀ تـر رسیده است
کی نـا امیـد می رود از درگهش بــرون
هرکس که با امیـد به این در رسیده است
بـر زائـربهشتی کــویش نــدا دهنــد
لب تشنه ای به چشمۀ کوثر رسیده است
بـا التفــات اوست«وفــائی»اگــر تـو را
از کـــردگــار رزق مقــدّر رسیده است
*****************************
امام خمینی (ره)
اى ازلیت به تـــــربت تـــــو، مخمـــّر
وى ابــدیت بــه طلعت تو، مقرّر
آیت رحمت ز جلــــوه تــــــو هویـــدا
رایت قــدرت در آستین تو مُضْمَر
جــــودت هم بسترا به فیض مقدس
لطفت هم بالشا به صدرِ مُصَدّر
عصمت تو تا كشید پرده به اجسام
عالَـــم اجســام گردد عالَم دیگر
جلـــــوه تـــــو نــــور ایزدى را مَجْلى
عصمت تـو سرّ مختفى را مَظهر
گـــــویم واجب تــو را، نه آنَتْ رتبت
خــوانم ممكن تو را، ز ممكن برتر
ممكن انــــدر لباس واجب پیــــــدا
واجبــــى اندر رداى امكان مَظْهر
ممكن؛ امّا چه ممكن، علت امكان
واجب؛ امـــّا شعـــــاع خالق اكبر
ممكن؛ امّا یگانــــه واسطــــه فیض
فیض به مهتر رسد وزان پس كهتر
ممكن؛ امــــّا نمــود هستى از وى
ممكن؛ امــــّا ز ممكنــــات فزونتر
وین نه عجب؛ زانكه نور اوست ز زهرا
نور وى از حیدر است و او ز پیمبر
نور خــــدا در رســــول اكـــرم پیدا
كرد تجلّى ز وى، به حیدر صفدر
وز وى، تابان شده به حضرت زهرا
اینك ظاهر ز دخت موسىِ جعفر
این است آن نور كز مشیت "كُنْ" كرد
عالـــم، آن كو به عالم است منّور
این است آن نور كز تجلّـــى قدرت
داد به دوشیزگـــــان هستى، زیور
شیطانْ عالِم شدى، اگر كه بدین نور
ناگفتى "آدم است خاك و من آذر"
آبـــــروى ممكناتْ جمله از این نور
گـــر نَبـــُدى، باطل آمدند سراسر
جلوه این، خود عَرَض نمود عَرَض را
ظلّش بخشـــود جـــوهریت جوهر
عیسى مریم به پیشگاهش دربان
موسىِ عمران به بارگاهش چـاكر
آن یك چون دیده بان فرا شده بردار
وین یك چـــون قاپقان معطى بر در
یا كه دو طفلند در حریــــم جلالش
از پـــى تكمیل نفس آمده مضطـر
آن یك "انجیل" را نمـــــاید از حفظ
ویـــن یك "تورات" را بخـــواند از بر
گر كه نگفتى "امام هستم بر خلق"
موسى جعفـــر، ولّــى حضرت داور
فاش بگفتم كه این رسول خداى است
معجزه اش مـــى بـوَد همانا دختر
دختــــــر، جز فاطمه نیایــد چون این
صُلب پــدر را و هـــم مشیمه مادر
دختر، چون این دو از مشیمه قدرت
نامد و ناید دگـــر همــــــــــاره مقدّر
آن یك، امواج علم را شـــــده مبدا
وین یك، افواج حلم را شده مصـــدر
آن یك موجود از خطــــابش مَجْلى
وین یك، معدوم از عقــــابش مُسْتَر
آن یك بر فـــرق انبیــــا شده تارك
وین یك انــــدر ســـــرْ اولیا را مغفر
آن یك در عالم جـــــــلالت "كعبه"
وین یك در مُلك كبــــریایى "مَشْعر"
"لَمْ یلِد"م بسته لب وگرنه بگفتم
دخت خــــداینــــــد این دو نور مطهّر
آن یك، كوْن و مكانْش بسته به مَقْنَع
وین یك، مُلكِ جهانْش بسته به معْجَر
چادر آن یك، حجاب عصمت ایزد
معْجــــــَرِ این یك، نقـــــاب عفّت داور
آن یك، بر مُلك لا یزالى تارُك
وین یك، بـــــر عرش كبــــریایى افسر
تابشى از لطف آن، بهشت مُخَلّد
ســــــایــــهاى از قهر این، جحیم مُقَعّر
قطرهاى از جود آن، بحار سماوى
رشحــــهاى از فیض این، ذخـــــایر اغیر
آن یك، خاكِ مدینه كرده مزّین
صفحه قــــــم را نمــــوده، این یك انور
خاك قم، این كرده از شرافتْ، جنّت
آب مــــــدینه نمــــــــوده آن یك، كوثر
عرصه قم، غیرت بهشت برین است
بلكـــــه بهشتش یساولى است برابر
زیبد اگر خاك قم به "عرش" كند فخر
شـــــاید گـــــــر "لوح" را بیابد همسر
خاكى عجب خاك آبروى خلایق
ملجــــــا بر مسلم و پنـــــاه به كافـــر
گر كه شنیدندى این قصیده "هندى"
شـــاعــــــــر شیراز و آن ادیب سخنور
آن یك طوطى صفت همى نسرودى
"اى به جـــلالت ز آفــــرینش بــــــرتر"
وین یك قمرى نمط هماره نگفتى
"اى كـــه جهــان از رخ تو گشته منوّر"
موضوعات مرتبط: حضرت معصومه(س) - ولادت،مدح
برچسبها: اشعار ولادت حضرت معصومه(سلام الله علیها)